درباره وبلاگ

سلام دوستان به وبلاگ خودتون خوش اومدین منتظرنظراتتون هستم
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان طلسم زیبا و آدرس matinm.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 167
بازدید کل : 21819
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


طلسم زیبا
سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 17:35 ::  نويسنده : متین       
سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 17:30 ::  نويسنده : متین       

اس ام اس های عاشقانه زیبا

love sms اس ام اس های عاشقانه جدید

 

 

چترم باز باشد یا بسته، فرقی نمی کند. بی تو خیس بارانم

—–

نیستی همنفسم سهم دلم بی کسیه

تنهایی پر از غم و حسرت و دلواپسیه

بی تو این زنده بودن زندگی محسوب نمیشه

زخم رو قلب شکسته ام تا ابد خوب نمیشه

—–

تو را انگار یک جا دیده بودم

میان خواب و رویا دیده بودم

نگاهت همچو شبنم آشنا بود

گمانم بین گلها دیده بودم

—–

تو دنیایی که جای آرزوهاست

کسی جز تو منو عاشق نمی خواست

بیا تا تکیه گاه من تو باشی

دلم مثل خودت تنهای تنهاست

—–

تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو

تو شدی زندگی من، همه یادم شده تو

یاد تو در خاطراتم وقتی پیدا می شود

می رود دنیا ز یادم چون که یادم شده تو

—–

اینجا زمین است، زمین گرد است

تویی که مرا دور زدی!

فردا به خودم خواهی رسید

حال و روزت دیدنیست

—–

دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست

اگر برف بیاد هست، اگر برف نیاید نیست

مثل دنیای من، اگر تو باشی هستم، اگر نباشی …!

—–

عجیب است دریا… تا آدم را غرق خود می کند آن را پس می زند!

—–

دل نزد توست گر چه دوری ز برم

جویای توام اگر نپرسی خبرم

خالی نشود خیالت از چشم ترم

در قلب منی اگر چه جایی دگرم

—–

هزار کلمه برجای خالی ات ریختم اما پر نشد

به گمانم از جنس بی نهایتی

—–

باز دلم یاد شما می کند

یاد همان لطف و صفا می کند

این دل بی کینه همیشه تو را

بر سر سجاده دعا می کند

—–

به بند دلت میاویز رخت خاطره ام را، گردبادهای فراموشی حرمت نمی شناسند…

—–

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر

به مرام تو گرفتار و به یاد تو اسیر

—–

هر بار که می خواهم به سمتت بیایم

یادم می افتد “دلتنگی ” هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست.

—–

عشق یعنی تو مرا می رانی

من به صد حوصله می آیم باز . . .

—–

حوصله ی جمع و تفریق ندارم، یه ضرب خرابتم !

—–

یه جهان قاصدک ناز به راحت باشد

بوی گل، نذر قشنگی نگاهت باشد

خداوند شب و روز تمام لحظات

پشت و پناه تو عزیزم باشد

—–

دلتنگی عین یه جای شکستگی روی عینک آدمه

هر جا نگاه می کنی می بینیش

—–

من آن ابرم که بارانش تو هستی / همان یوسف که کنعانش تو هستی

مسافر میشوم تا آخر عمر / در آن راهی که پایانش تو هستی . . .

—–

با یاد تو زندگی کردن چه کم خرج است، نه خواب میخواهد، نه خوراک !

—–

از فکر من بگذر خیالت تخت باشد

من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد

این من که با هر ضربه ای از پا در آمد

تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد

تصمیم دارد با خودش،با کم بسازد

تصمیم دارد هم بسوزد، هم بسازد

—–

هزار گل تقدیم به آیینه ی شکسته ای که هزار بار لبخند شما را تکرار می کند

—–

این روزها آنقدر شکسته ام، که عصا به دست راه میرود دلم !

—–

دلم دل نیست، دریا نیست، مرداب است

که موجی هم سراغش را نمی گیرد

نه میل زیستن دارد نه می میرد

—–

همیشه با غمت من در ستیزم / به این خاطر همیشه اشک میریزم

روی هر برگ گلی این را نوشتم / تویی امید من تنها، عزیزم

—–

دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد

عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد

گفته بودی یوسف گم گشته باز آید ولی

یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد . . .

—–

جدا موندن از کسی که دوستش داری فرقی با مردن نداره

پس عمری که بی تو میگذرد مرگیست به نام زندگی

—–

دنیا مثل پاییزه، هم قشنگه هم غم انگیزه

قشنگیش به خاطر توست، غم انگیزیش به خاطر دوری از توست

—–

یک چشم من از روز جدایی بگریست

چشم دگرم گفت چرا ؟ گریه ز چیست

چون روز وصال شد فرازش کردم

گفتم نگریستی نباید نگریست

—–

هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم

ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد

خوش به حال تو که خودت را راحت کردی

یک خط کشیدی تنها، آن هم روی من . . .

—–

شیشه ای مشکند… یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟

یک نفر می گوید: شاید رفع بلاست،

دیگری می گوید: شیشه را باد شکست؟

دل من سخت شکست. هیچ کس هیچ نگفت.

از خودم می پرسم: ارزش قلب من ازشیشه یک پنجره هم کمتر بود؟

—–

به کجا می نگری؟ بودنت تنها نیست

تو خدا را داری ومن آرامش چشمان تو را . . .

—–

پر است خلوتم از یاد عاشقانه ی او / گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او

نسیم رهگذر این بار هم نیاورده / به دست قاصدکی نامه با نشانه ی او . . .

—–

قلب کال من در فصل دست های تو می رسد

فصلی برای تمام رویاها، دستی برای تمام فصل ها .

—–

سر به هوا نیستم، اما همیشه چشم به آسمان دارم.

حال عجیبیست دیدن همان آسمان که شاید تو دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای

—–

من را از هر طرف نگاه کنی، عاشق تو از آب در می آیم !

 



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 17:27 ::  نويسنده : متین       



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 13:18 ::  نويسنده : متین       

شيش ماه بهش خوبي كن كه بفهمه دوستش داري ،

دو روز سگ ميشي ميگه حالا شناختمت!!

 

 

تاتوانی دستها گیر....      دستهایت روزی محتاج گرفتن خواهد شد!!!

 

 

یادش بخیر کودکی! قهر میکردیم تا قیامت ......

 و لحظه ای بعد قیامت می شد.

 

 


سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 13:17 ::  نويسنده : متین       

ما شقايق هاي باران خورده ايم

سيلي نا حق فراوان خورده ايم 

ساقه احساسمان خشكيده است

زخم ها از باد و طوفان خورده ايم !!!

تا چه بوده تاكنون تقصيرمان

تا چه باشد بعد از اين تقديرمان

 


سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 13:13 ::  نويسنده : متین       

                                                                  چه دردیست در میان جمع بودن 

 

 ولی در گوشه ای تنها نشستن....

به رسم دوستی دستی فشردن

ولی با هر سخن قلبی شکستن

 

زندگی یعنی :

 


ناخواسته به دنیا آمدن


مخفیانه گریستن


دیوانه وار عشق ورزیدن


و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد ، مردن . . .
 



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 13:9 ::  نويسنده : متین       

اگه یه روز صبح خیلی خوشحال از خواب بیدار شدی

 

 و دیدی همه چیز خیلی خوبه، نه غمی هست نه دردی

بدون که دیشب تو خواب مردی! روحت شاد یادت گرامی !

S/9> >/> jl >l> Sl فارسیه با دقت ببین نوشته: ای داد از درد دوری

حکایت دادن شارژ به  طرف... !!!

1000تومنی: مرسی عزیزم (تو دلش ای گدا)

2000: ای جانم...ممنون گلم دستت درد نکنه(تودلش:یادم باشه

 واسش بخرم دور برنداره)

5000: وای ممنون عشقم،خیلی میخوامت،بیا این بوس برای تو

10000 : الهی من فدات بشم تو همه زندگی منی ، بیا بغلم،

کجایی بیا ببینمت دلم برات یه ذره شده.

.

.

 20000:  دیگه کسی اینقدرا هم خر نشده از اینا بخره!

 هموطن عزیز توجه فرمایید : از امروز به بعد
.
.
.
.
.
هر دختری با مانتو کوتاه, موی بلند, ناخن دراز,واه,واه,واه,

نه فلفلی, نه قلقلی, نه مرغ زرد کاکلی, هیچکی باهاش رفیق نشه

 



 

 

آنان که عشق را می فهمند عذاب میکشند


و آنان که عشق را نمی فهمند عذاب میدهند.....!

 كسانی كه به آنان عشق می ورزیم از بیشترین قدرت برای آزردن ما برخوردارند!



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 13:2 ::  نويسنده : متین       

تو این سرمای تنهایی نمیشه حفظ ظاهر کرد


 توی دنیا دوستهای خوب محدودن....

 

 ولی دوستایِ خوب ، دنیایِ نامحدودن...!


 صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر

 

 و از اين دو دردناکتر ان است

 

که نداني بايد صبر کني يا فراموش!


 تو رفتی و نگاه من یه دریا درد و غم داره


یکی انگار توی سینم گل یـأس داره میکاره


 ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺑﺎ ﺻﺪﺍ ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ

ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ


ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺻﺪا...


 نقاش نیستم..... ولـــی دلم برایت پر می کشد . ...

 



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 12:57 ::  نويسنده : متین       

سالها می گذرد
.
.
.
.



فصلها پشت سر هم می آیند
.
.
.
.

کودکان بزرگ می شوند
.
.
.
.
و بزرگترها پیر
.
.
و کسی از خود نپرسید
.
.
و ما نیز از خود نپرسیدیم
.
.
ولی فرزندان ما از ما خواهند پرسید
.
و ما جوابی برای سوال آنها نخواهیم داشت
.
که چرا ؟
.
.
واقعاً چرا؟
.
.
. پلنگ صورتی با اینکه لخت بود دودول نداشت!!!!! !


 
 


سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 12:51 ::  نويسنده : متین       

 تو را نمیدانم.

 


ولی من


حرف آخرم را با بغض خوردم...


 

بدم میاد از اینایی که وقتی دارن از طرفشون جدا میشن براش آرزوی خوشبختی می کنن ..
 

داری میری برو دیگه فیلم بازی نکن!


 

تو داری میری از دستم   باید فکر خودم باشم


دارم تصمیم میگیرم که از یادت جدا بشم


اگه دل سرد و مغرورم اگه حسی نمیگیرم


نه اینکه با تو عشقی نیست من از چشمات دلگیرم


از چشمات دلگیرم...

 

 


سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 12:48 ::  نويسنده : متین       

بعد از مردنم مزارم را با آب و صابون بشوئید تا هر کس از

مزارم رد شد بخوره زمین بخندم روحم شاد شه.

 

 


سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 12:41 ::  نويسنده : متین       

ننجون چیست؟ موجودی است فسیلی که جان به عزراییل نداده متخصص آشوب ، فتنه و دوبهم

 

زنی در مراسمات است تا ریشه چند طایفه را نخشکانده آرام نمیگیرد وقت مرگش شب قبل از

 عروسی یکی از  نزدیکان می باشد.

 

ننجون چیست؟ موجودی است ریزه میزه ـ لاغر اندام ـ فتنه انگیزـ فضول ـ چروکی و عاشق کمیته امداد

از شیرجه ای که به سمت گوشی زدید متشکرم. تا ضد حال بعدی خدانگهدار.

انواع خوش آمد گویی زنان به شوهراشون: زن خارجی ویل کام، زن فارس: خوش آمدی، زن کرد

به خیر هاتین، زن ترک: یا ابلفضل گنه گلدی

گنه آغلاتدی منی خان چوبانین آغلامسی،سارانین سللره بل باغلاماسی،واردی هر بیر یارانین

مرحمی تاپسان طبیبین،نجه درمان اولاجاق اولسا طبیبین یاراسی

 

 



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 12:41 ::  نويسنده : متین       

ننجون چیست؟ موجودی است فسیلی که جان به عزراییل نداده متخصص آشوب ، فتنه و دوبهم

 

زنی در مراسمات است تا ریشه چند طایفه را نخشکانده آرام نمیگیرد وقت مرگش شب قبل از

 عروسی یکی از  نزدیکان می باشد.

 

ننجون چیست؟ موجودی است ریزه میزه ـ لاغر اندام ـ فتنه انگیزـ فضول ـ چروکی و عاشق کمیته امداد

از شیرجه ای که به سمت گوشی زدید متشکرم. تا ضد حال بعدی خدانگهدار.

انواع خوش آمد گویی زنان به شوهراشون: زن خارجی ویل کام، زن فارس: خوش آمدی، زن کرد

به خیر هاتین، زن ترک: یا ابلفضل گنه گلدی

گنه آغلاتدی منی خان چوبانین آغلامسی،سارانین سللره بل باغلاماسی،واردی هر بیر یارانین

مرحمی تاپسان طبیبین،نجه درمان اولاجاق اولسا طبیبین یاراسی

 

 



دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, :: 22:21 ::  نويسنده : متین       


دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, :: 22:5 ::  نويسنده : متین       

   

تو را دوست دارم
و وقتی تو نیستی غمگینم
و به آسمان آبی بالای سرت
و اخترانی که تو را میبینند رشک میبرم
تو را دوست دارم
وآنچه میکنی درنظرم بی همتا جلوه می کند
و بارها در تنهایی از خود پرسیده ام
چرا آنهائیکه که دوستشان دارم بیشتر شبیه تو هستند
تو را دوست دارم
اما هنگامی که نیستی از هر صدایی بیزارم
حتی اگرصدای آنانی باشد که دوستشان دارم
زیرا صدای آنها طنین آهنگین صدایت را در گوشم می شکند
می دانم که دوستت دارم
اما افسوس که دیگران دل ساده ام را کمتر باور می کنند
و چه بسا به هنگام گذر می بینم به من میخندند
زیرا آشکارا می نگرند نگاهم به دنبال توست
 



دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 1:40 ::  نويسنده : متین       



و او...

وآن آفتاب سیاه بود که همه روشنایی ها را سیاه کرد.

و سیاهی روی قلبم را سیاه تر

با قدم هایش آمد به طرفم...نسیمی آمد طرفم

پروانه بودم.پروانه بودم توی خیال خودم

نسیم دست مرا گرفت و برد جایی...جایی که تا اون وقت ندیده بودم...

به دنیایه عاشقان...

آری من عاشق شدم...عاشق نسیم...من اسمش گذاشتم مهسا...

نسیمی که به راحتی من رو به این در و آن در می کشید...

آزاد شده بودم.دستهایم را باز کرده بودم و در آغوش نسیم جای گرفته بودم.

نسیم من رو به اوج آسمون ها برده بود و پرواز کردن رو به من می آموخت...

آری نسیم لذت پرواز کردن رو به من می آموخت

توی اوج پرواز در آغوش گرم نسیم...ناگهان رعدی زد...

رعد بالهایم شکست و من رو از نسیم جدا کرد...

من با بالی شکسته پرت به اعماق دریاها

ولی نسیم آه ...

نسیم همان طور بالا ماند و پرواز کرد.بدون نگاهی به پایین

انگار که دنبال من نمی گشت...

شاید باری شده بودم روی دوشش...

شاید هم دروغ گفت که نسیم هست...

پس چرا شبیه به نسیم بود؟

ولی نسیم بود من باورش کردم

شاید خواب بود....

پس چرا دستهایم هنوز گرم است؟ 



دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 1:32 ::  نويسنده : متین       



از کنار نیمکت خاطره ها میگذرم
سکوت می نوازد
و درخت شاهد باران عشقم
با ترانه باد می خواند
دستم گم کرده راهش را
بی جهت در جیبم می خزد

پاهایم سنگین اند
بار غمی به دوش دارم
با هر گامم
زیر پاهایم صدای خش خش رنج پاییز را میشنوم
و اشک هایم را پشت سر می گذارم

در بدنم جریان دارد حضورش
اما با چشمم چیزی جز فاصله نیست
با خودم می گویم
به کجا می روم
آن چه اینجا می جویم چیست؟
در فکر هستم
من و او اینجا و ناگهان
با هق هقم دیگر نواختنی نیست

هوا سرد است تنها میگریم
به یاد شبی که با او خندیدم
آه من در کنار او و حضورش
عاشقانه زیر باران رقصیدم
و عطر نابش را بوییدم
خندیدم...
از غم چشمهایش رنجیدم...
همه را پوستم گواه می دهد...

عاشقانه،بی ترس،بی لرز
زیر بوسه های آسمان
دست هایم را گرفت
محو گرمای وجودش بودم که
در دلم عشقی جاویدان را نوشت

جلوی این نیمکت
به درخت شاهد چشم می دوزم
تنهایم اما امروز...
تکرار میکنم بودنش را
و از نبودنش این جا تنها می سوزم

باد سردی می وزد
دست هایم گم می شوند در جیبم
تنها به تنهایش و تنهاییم می اندیشم
چشم های خیسم را می بندم 



دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 1:6 ::  نويسنده : متین       

من به تو خیره شدم
من به تو مات دوختم
من که از نگاهت در میان تنهاییم سوختم
از طپش تنهایی سکوتم بر تو خیره شدم
آن زمان که تو را از بر خواندم
در ذهنت تیره شدم
به شکل خاکستری شعرهایم در نگاهت کیش شدم
در نفسهایت گم شدم
من که در هر ثانیه با تو ثبت شدم
کنون در بادم
مثل شعله ای در باد بی یادم
من تو را از بر می خوانم
و در شعرم تو را یاس می نامم
در نگاهت ردپایی از عشق درک کردم
در گرمای آغوشت لذت یکی شدن را لمس کردم
در حضور دردم حضورت را حس کردم
همین لحظه بود که حرف دلم را از تو سرشار کردم
در لبخند تو امید به زندگی طلوع کرد
همانند آفتابی در تاریکی و بغض سرد
چه کودکانه دستانت را فشردم
و چه زود باورم را به تو سپردم
چه پیمان قشنگی است وقتی دل ها اصل اند نه فکر منطق بشری
من گویا در رویاها هستم
اما بگذار که عمرم اینگونه شود سپری
افسوس زمان در گذر است
لحظه ای رسیده است
از نوع حقیقت تلخ بیداری
از نوع جدایی اجباری
از نوع حسرت ها
فرصتی ازفاصله ها
زمانی به شکل خاطره ها
به دیروز خیره می شوی
تکرارش می کنی
این تکرار ترس از فرداهاست
ترس از خاطره هاست
این فاصله قدرت شکستن عهد ما را ندارد
حال بگو به آسمان و ستارگان
بگو به فال گیر تا می تواند در فال ما جدایی بکارد
بگو تا می تواند بین ما فاصله ببارد
اما این دوری طاقت شکستن عهد ما را ندارد
دیروز را از بر کن
امروز را لمسم کن
که فردایی اگر ببینم در کنار توست
که فرداها همه در یاد و نگاه توست 



یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 23:58 ::  نويسنده : متین       



زندگی یعنی همین امروز همین حالا

یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا

زندگی یعنی نگاه تو

کوک کردن قلبم با صدای تو

دل دادن به آهنگ دل پاکت

سرور و عشق در فضایی ساکت

زندگی یعنی همین دم

که از دلتنگم

می دانی

از این حسم عشق را می خوانی

زندگی یعنی داشتن قلب پرستو

در این وادی پست و ناهنجار تو در تو 



یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 23:52 ::  نويسنده : متین       



می گفت با غرور
این چشمها که ریخته در چشم های تو
گردنگاه را
این چشمها که سوخته در این شکیب تلخ
رنج سیاه را
این چشمها که روزنه آفتاب را
بگشوده در برابر شام سیاه تو
خون ثواب را
کرده روانه در رگ روح تباه تو
این چشمها که رنگ نهاده به قعر رنگ
این چشمها که شور نشانده به ژرف شوق
این چشمها که نغمه نهاده بنای چنگ
از برگ های سبز که در آبها دوند
از قطره های آب که از صخره ها چکند
از بوسه ها که در ته لب ها فرو روند
از رنگ
از سرود
از بود از نبود
از هر چه بود و هست
از هر چه هست و نیست
زیباترند ، نیست ؟
من در جواب او
بستم به پای خسته ی لب ، دست خنده را
برداشتم نگاه ز چشم پر آتشش
گفتم
دریغ و درد
کو داوری که شعله زند بر طلسم سرد
کوبم به روی بی بی چشم سیاه تو
تک خال شعر مرا
گویم ‚ کدام یک ؟
این چشمهای تو
این شعرهای من 



صفحه قبل 1 صفحه بعد